شـروع دوبـآره
مهر باطلی ست بر همه ی سردی های روزگار . .
میخواهم برایت اینه باشم
ک لیاقت انعکاس تصویرتورا داشته باشد
حـرفِ تلـخ :
خوب که فکر می کنم، می بینم گاهی یک شکلات ِ مغزداربیشتر میچسبد،تـــــا …
عاشقانه های این عاشق های تو خالی !
کـافـے سـت حـرفِ "تـو" بـاشـد
هـیـچ واژه اے
روی پـایـش بـنـد نـمے شـود
راهـش را مـے گـیـرد وُ
تـا دوردست عـطـر "تـو"
پـروانـه مـی شـود . . .
-:- بـعد گذشت یـکـ سال دوباره می نویسم...
ولی حــالا
طعم نوشته ها فرق کرده ، دیگه تلخ نیستن
از همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" میشویم؟!
پس چرا حالا "من" اینقدر تنهاست!
از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!...
اصلا این "او" را که بازی داد؟!...
که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"!
میبینی قصه ی عشقمان!
فاتحه ی دستور زبان را خوانده است!
-:- خاطراتـــِ کودکیـم را ورق مے زنـم
و یک بـﮧ یک، عکسها را با نگاهــم مـے نوشم
عکسهـاے دوران کودکیـــم طعـــــم خوبـے دارنــد ....
نگـــــــران نباش، حــــال مـــن خـــــوب اســت بــزرگ شـــده ام ...
دیگر آنقــدر کــوچک نیستـم که در دلـــتنگی هـــایم گم شــوم!
آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش" زندگیست"
آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشـــود . . .
راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خــــــــوب یاد گـــرفتــه ام ...
" حــــال مـــن خـــــــوب اســت " ...خــــــوبِ خــــوب!!
و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟
و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!
و هنوز دست و پا میزنند
ذهن خسته ام…
قلب درمانده ام…
چشمان بهت زده ام…
حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!
وحشی می شود وقتی تو می آیی ...!
باید در سینه حبسش کنم ...نفسم را می گویم ...!
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود
تولدت مبارک چه حرف خنده داری،چه فایده داره وقتی , تو گل برام نیاری
عجب شبیه امشب . داره میسوزه چشمام،دورم شلوغه اما . انگاری خیلی تنهام
در این نوروز باستانی خیال آمدنت را به آغوش خسته می کشم
نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست اگر چه بلندترین شبش یلدا باشد
نوروز پیام آور مهر است که مرا وامی دارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم
با تو از خاطره ها سرشارم. جشن نوروز تو را کم دارم. سال تحویل دلم می گیرد با تو تا اخر خط بیدارم
اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است
اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد.
پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند
ای تو زیبای مهربان من
ای تو روح من . ای همه جان من
ای تک نشان بی نشان من
بی تو من همیشه تاریکم
کجایی روشنای آسمان من
بی تو من تا ابد یک کویرم
خورشید من دریای من باران من
سراغی بگیر از دلم
ای تو آغاز من ای تو پایان من
شاعر : شبنم مصطفایی
آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند
همان جایی که گفتند: یکی بود و یکی نبود
کمی این کلمه ها را نصیحت کن تا با من کنار بیایند
بگو تازه شوند
دوستت دارم ها دیگر فایده ای ندارند!!
منو دوست داری می دونم ، آخه چشمات برقی میشه تا گلایه می کنی تو ، آسمونم برفی می شه توو دلت همیشه بارون ، همینه دلت تمیزه تو نمی دونی که چشمات ، چقدر واسم عزیزه آخ که ناز خریدن تو ، چقدر شیرینه واسم گاهی لج بازیم می گیره ، نمیگم تو هستی نازم ! به خدا عزیزی واسم ، به خدا ماه شبامی همه شادی ِ منی تو ، خنده ی روی لبامی هیچ کسی هم نمی تونه ، قدّ من بخواد چشاتو مگه هست کسی که میخواد بشنوه همش صداتو ؟ تو منو میخوای می دونم ، منم عاشقت می مونم تا همیشه پیش من باش ، قدر چشماتو می دونم این یه شعر عاشقونه ، آخه شادم تو که هستی ای خدا نبینم اون روز ، که تو رفتی درو بستی
من مانده ام و یک برگه سفید!!! یک دنیا حرف نا گفتنی!!! و یک بغل تنهایی و دلتنگی... درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!! در این سکوت بغض آلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند! و برگ سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد! عشق تو نوشتنی نیست... در برگه ام , کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم ! و , وقت تمام است!!!
كاش كسي بود امشب با من كمي قدم ميزد... كمي شعر ميخواند و كمي حرف ميزد.. و من برايش درد و دل مي كردم و برايش اشك مي ريختم.. كاش كسي بود امشب و من برايش چاي ميريختم و او با لبخندي و نگاهي برايم دست تكان ميداد.... كاش كسي بود امشب...
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمانِ خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
می دونم دلت گرفته من برات سنگ صبورم چی شده تنها نشستی مثل تو از همه دورم
واسه من زندگی سرده نکنه توهم غریبی کاش می شد اشکاتو پاک کرد بمیرم توهم بریدی
چه تبسم قشنگی وقتی به غم ها بخندی آخه ارزشی نداره دل به این دنیا ببیندی نازنین دنیا همینه
اون که خوب بود بدترینه نکنه تنها گذاشتت آخر عشقها همینه می دونی چقدر عزیزه قطره سپید شبنم
مثل اون اشکای نازت رو تن گلهای مریم
پی نوشت :
آبان 90 داره تموم میشه ... .وبلاگم وخط خطیهام 3ساله شدن
مثل اینکه هر آبان باید دلم گرفته باشه و واسم یه اتفاق جدید ولی بد بیوفته ... خسته شدم دیگه
آبان طلسم شده
ازدوستانی که اومدن سر زدن ممنون نبودم ونمیومدم به وبلاگم از حالا به بعد واسه اپ کسی رو خبرنمیکنم و فقط به دوستانی سر میزنم که بهم سرمیزنن