کوچه کوچه هوتاهه

نسخه ی دوم خط خطیهای مریم

کوچه کوچه هوتاهه

نسخه ی دوم خط خطیهای مریم

بی تو ...

یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است

این خبردرکوچه های شهر ما پیچیده است

دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت

گویا او هم بساط خویش را برچیده است

عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم

عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است

عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد

عابری این تابلو را دورمیدان دیده است

می روم از شهر این دل سنگهای کور

دل یک نفر بر ریش ما دلریشها خندیده است




سخته جداشن ازت ... میرم ازاینجا ... شاید نباید هیچ وقت عاشقت میشدم


.......................... پشیمــــــــــــــــــــــــونم م م م م م م م ........................

کلافم


دیگه اعصاب واسم نذاشتی


چرا اینقد زودی ناراحت میشی


آخه به تو هم میگن مرد ؟


با این اخلاقت !!!!!

هی  ناراحت میشی

اصلا ناراحت شو به من چه تا هروقتم که دلت میخواد ناراحت باش به جهنم ... پسر ه ی لوس

دلم واست تنگ شده ... نخواستم دلت واسم تنگ بشه یکم اون اخلاقت رو درست کن

کلافم کردی بخدا من به اندازه ی تو احساست ندارم

پسر به این رمانتیکی دیگه  اعصاب خورد کنه

تا این حد حساس و احساساتی

دیگه شورش رو درآوردی

--------------------------------------------------------------------


اصلا دیگه نمیفهمم ... هیچی نمیفهمم


اصلا دوست ندارم دیگه ............ ن د ا ر م


ولـــــی بدبختانه هنوز خیلی دوست دارم 


--------------------------------------------------------------------


دیدی چه راحت بخشیدمت


اصلا انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده





حرفهای نامفهوم بی سروته


اومدم اینجا چیکار... اومدم که چی بشه ... اومدم از چی بنویسم


چه خیال باطلی داشتم وقتی باهدف خاصی این وب رو ثبت کردم ولی چیشد...


انگار خوشی به ما نیومده ... نه خبری از خوشی نیست


راستی خنده چه طمعی دارد ...


آمدم اینجا که بنویسم ... که چی ... از چی بنویسم ... ازکجا بگم ... چطوری بگم ...


بانوشتن آدم سبک میشه ...؟؟؟


ادامه مطلب ...

چی شد ... ؟


چی فک میکردم چی شد خدا جونم ....


چه خوش خیال بودم که فک میکردم میتونم بیخیال باشم ... بیخیال غم دنیا ... بیخیال غم آدما ... بیخیال هرچی غمه ... چه ساده بودم

چی فک میکردم چی شد ...

هرچی رفتم جلو و برنگشتم به پشت سرم نگاه کنم که غمو نبینم ولی زهی خیال باطل غم از من همیشه جلو تره ...


نمیدونستم تو استراحتگاه بعدی منتظرم نشسته ...


شروع بیخیالی ... شروع نشده باید بیخیالش بشم و تمومش کنم ...


حالا که غم با من دوست شده و اصرار داره این دوستی بین ما بمونه چاره ای ندارم جز اینکه باهاش دوست بشم ... شاید اینطور بهتر از فرار و انکار وجودش باشه ...


چی فک میکردم چی شد...

شروع بیخیالی

شاید روزی برسدکه بتوانم از رازهای دلم برایت بگویم
آن روز ،روز رهایی از عذاب وجدانم خواهد بود
ولی میدانم وباوردارم آن روز با چشماهای خود خواهم دید مرگ تورا
پس هیچ وقت به تو نخواهم گفت که عاشقت نبودم
ولی با دلم چه کنم که تورا دوست ندارد و فقط مجبور به تحمل برای حفظ آبروست...
خدایا بهم صبر بده یا کمک کن تابتونم مثل اون عاشق باشم یا اون دیگه عاشق نباشه ..
نمیخوام غمگین باشم میخوام بیخیال باشم